ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آنتونیوگرامشی تعبیر جالبی پیرامون فاشیسم بیان کرده است؛«یک ضد حزب که درهایش را به روی همه متقاضیان باز کرده و با وعده مصونیت، جماعت بیشکل را قادر ساخته است با برق و جلاهای انگارههای سیاسی مبهم و آشفته،برونریزی وحشیانه هیجانات نفرتها و آروزهایشان را بپوشاند».
تعابیر مختلفی در رابطه با فاشیسم به عنوان یک ایدئولوژی و یک حکومت یا نطام سیاسی بیان گردیده که نمونههای بارز آن آلمان نازی و ایتالیای موسولینی بین دو جنگ جهانی در قرن بیستم است. یکتاگونگی نظام فاشیستی در اعمال قدرت بر جامعه تحت سیطره اش توجه بسیاری از اندیشمندان سیاسی را جلب کرده تا به بررسی ماهیت این ایدئولوژی و نظام برساخته بر آن بپردازند.اعمال قدرت فاشیسم تمامی عرصه های جامعه را در بر می گیرد به گونه ای که نظام های فاشیستی از نظر بورکراسی اعمال قدرت جزو گسترده ترین نظام ها محسوب می شوند. در واقع نظام فاشیستی به تعبیری تا اتاق خواب شهروندان خود پیش رفته و اعمال قدرت می کند. بررسی های انجام شده در رابطه با نظام های فاشیستی بخصوص در آلمان هیتلری نشان دهنده آن است که نظام فاشیستی در پی آن است که شهروندانش از آغاز و تا پایان زندگی تحت سیطره خود داشته باشد اینکه تعیین کند چه اسم هایی را باید برای فرزندان خود انتخاب کنند، چه چیزهایی را باید بخوانند و چه مطالبی باید سانسور شود، چه گونه لباس بپوشند و چه لباس هایی را نباید بپوشند، چه کتاب هایی باید سانسور شود، چه مراسم هایی باید ممنوع شود، شهروندان باید چگونه رفتار کنند و هزاران اعمال قدرت دیگر که نظام های فاشیستی برای محدود کردن شهروندان خود و سیطره بر آنها را در پیش می گیرد. با این وجود مهمترین دستاورد فاشیسم شکل دادن به یک اضمحلال فرهنگی و اجتماعی در جامعه تحت سیطره اش است.
نظام فاشیستی چنان جامعه را به ورطه تباهی سوق می دهد که سرسپردگی، زبونی، دروغ، تزویر و دیگر ویژگی های ضد اجتماعی در جامعه گسترش یافته و افراد جامعه در همکاری با فاشیسم و بهرمندی و استفاده از رانت از یکدیگر سبقت می گیرند و طبقه ای از نوکیسه گانی در جامعه سر برمی آورد که ارتزاق و حتی حیات اش وابسته به نظام فاشیستی است از این رو در حفظ آن از هیچ جنایتی فروگذار نیستند. این طبقه است که حامی بی چون و چرای نظام فاشیستی و پیش برنده اهداف آن است. فارغ از الیت های نظام فاشیستی که تلاش وافری در توجیه ایدئولوژیک این نظام ها به کار می گیرند این طبقه نو کیسه در واقع مدیران میانی هستند که موتور سرکوب و تحکیم نظام فاشیستی را روشن نگاه داشته و خشونتی را شکل می دهند که پیش از این توسط الیت های نظام فاشیستی توجیه ایدئولوژیک شده اند. اینها به کار خود ایمان دارند از فکر کردن پرهیز می کنند و تنها اجرا کننده فرامینی هستند که دریافت می نمایند.خاستگاه طبقاتی این طبقه نو کیسه به حاشیه راندشدگان جامعه مدرن هستند به عبارت دقیقتر،گروه های وامانده دست به دامان افراد مقتدر میشوند. با این وجود فاشیستها همچنین از طبقه سرمایهدار و صاحبان صنایع در جهت حفاظت و مصونیت سرمایههایشان حمایت میکند تا از این طریق از منافع این حمایت بهره مند گردند. رانت جزو ویژگی های ذاتی نظام های فاشیستی است که بسته به میزان سرسپردگی و تلاش در پیشبرد اهداف نظام های فاشیستی به افراد و گروه های مختلف تعلق می گیرد.
آنچه نظام های فاشیستی در تحکیم قدرت خود بر جامعه تحت سیطره اش انجام می دهند سبب شکل گیری گونه ای منجلاب و اضمحلال اجتماعی است که توان مخالفت و مبارزه با قدرت اعمال شده را از شهروندان باز می ستاند و به شکل گیری جمعیتی بی تفاوت منتهی گردیده که به روزمرگی خود دلسپرده و بازخور اعمال قدرت را به زندگی اجتماعی خود تسری می دهند و اینجاست که بدل می گردند به گرگ یکدیگر و به دریدن هم مشغول، و دلخوش آنکه در قانون جنگل ضعیف محکوم به فناست. انسانیت در چنین جامعه ای به فراموشی سپرده شده و مرگ دیگری شادی آفرین است و مایه انبساط خاطر. سقوط شان انسان در چنین جامعه ای ، به شکل گیری گله ای از حیوانات رام شده منتهی گردیده که نظام فاشیستی بسان چوپان پیش برنده این گله به ورطه نابودی است. به همین علت است که در تاریخ مدرن نمی توان مثالی یافت که نظام های فاشیستی از طریق قیام های مردمی سقوط کرده باشند.
اما ایدئولوژی فاشیسم به تعبیر لینتز[1] ضد همه چیز است؛ضد مارکسیسم،ضد کمونیسم،ضد پرولتاریا،ضد لیبرالی،ضد نظام پارلمانی یهودستیز،ضد سرمایهداری، ضد جهان وطنی و حتی ضد عقلگرایی است و به تعبیر آرنت حتی ضد خود است و به قول سورل،نوعی«اسطوره»است.
نظامهای فاشیستی،حیات و استمرارشان به جنگ و بحران وابسته است.در جامعهای که صلح حکمفرما باشد،فاشیسم جایگاهی نخواهد داشت. همانطور که موسولینی آورده است«فاشیسم،مقدم بر همه،نه به اسکان یک صلح دایمی اعتقاد دارد،نه به فایده آن.فقط جنگ است که تمامی توش و توان آدمی را به بالاترین«کشش»میرساند و بر پیشانی مردمانی که شجاعت رویارویی با آن را دارند،مهر شرافت و نجابت میزند.»
با توجه به مباحث مطرح شده باید گفت فاشیسم با اقتدارگرایی تفاوت دارد.به عبارت دقیقتر،فاشیسم نوع پیشرفته و مدرن نظامهای اقتدارگرا است.اگر نظامهای اقتدارگرا شامل دیکتاتوریهای نظامی و رژیمهای دیکتاتوری های سکولار باشند،از دو بعد با فاشیسم متمایز میشود اول : تمایل شدید نظامهای فاشیستی به کسب حمایت تودهای.البته در نظامهای اقتدارگرا نیز به دنبال این حمایت هستند اما تاکید اساسی بر آن نیست،در صورتی که فاشیسم از میان هلهله و فریاد و راهپیمایی توده ای و گله ای سر برمیآورد. در وهله دوم در نظامهای اقتدارگرا،تمرکز بر دولت است در صورتی که در نظامهای فاشیستی سعی در برتری حزب یا طبقه حامی به عبارت دیگر همان نوکیسه گان است که تمامی عرصههای عمومی و سیاسی را در اختیار دارد.
در مجموع،نظامهای اقتدارگرا،نظامهایی ماقبل مدرن هستند که اقتدار آنها بر جنبههایی محدود و شاید به حوزههایی سیاسی منجر میشود،ولی نظامهای فاشیستی بر کل جامعه سیطره داشته و درصدد از بین بردن جامعه و دولت هستند تا جایی که«هیچ عرصه حیات آدمی»خصوصی«تلقی نشود» و به این دلیل است که امکان پیدایش نظامهای فاشیستی در عصر مدرن قابل طرح است.
سلام کمک منم ارشد برنامه ریزی میخونم ورودیم استاد گفته در مورد باغشهرها تحقیق بنویسم دنبال مقاله اینا میگردم میشه کمکم کنید؟؟؟ منم عاشق این رشته و متولد ۶۷ هستم من شمارو تو وب جدیدم لینک میکنم