جغرافیا توسعه پایدار زندگی بهتر

کاری از کارشناس ارشد برنامه ریزی آمایش سرزمین

جغرافیا توسعه پایدار زندگی بهتر

کاری از کارشناس ارشد برنامه ریزی آمایش سرزمین

جغرافیای سیاسی ؛ فاشیسم

آنتونیوگرامشی تعبیر جالبی‏ پیرامون فاشیسم بیان کرده است؛«یک ضد حزب که درهایش‏ را به روی همه متقاضیان باز کرده و با وعده مصونیت، جماعت بی‏شکل را قادر ساخته است با برق و جلاهای‏ انگاره‏های سیاسی مبهم و آشفته،برون‏ریزی وحشیانه‏ هیجانات نفرت‏ها و آروزهایشان را بپوشاند».

تعابیر مختلفی در رابطه با فاشیسم به عنوان یک ایدئولوژی و یک حکومت یا نطام سیاسی بیان گردیده که نمونه‏های بارز آن آلمان نازی و ایتالیای موسولینی‏ بین دو جنگ جهانی در قرن بیستم است. یکتاگونگی نظام فاشیستی در اعمال قدرت بر جامعه تحت سیطره اش توجه بسیاری از اندیشمندان سیاسی را جلب کرده تا به بررسی ماهیت این ایدئولوژی و نظام برساخته بر آن بپردازند.اعمال قدرت فاشیسم تمامی عرصه های جامعه را در بر می گیرد به گونه ای که نظام های فاشیستی از نظر بورکراسی اعمال قدرت جزو گسترده ترین نظام ها محسوب می شوند. در واقع نظام فاشیستی به تعبیری تا اتاق خواب شهروندان خود پیش رفته و اعمال قدرت می کند. بررسی های انجام شده در رابطه با نظام های فاشیستی بخصوص در آلمان هیتلری نشان دهنده آن است که نظام فاشیستی در پی آن است که شهروندانش از آغاز و تا پایان زندگی تحت سیطره خود داشته باشد اینکه تعیین کند چه اسم هایی را باید برای فرزندان خود انتخاب کنند، چه چیزهایی را باید بخوانند و چه مطالبی باید سانسور شود، چه گونه لباس بپوشند و چه لباس هایی را نباید بپوشند، چه کتاب هایی باید سانسور شود، چه مراسم هایی باید ممنوع شود، شهروندان باید چگونه رفتار کنند و هزاران اعمال قدرت دیگر که نظام های فاشیستی برای محدود کردن شهروندان خود و سیطره بر آنها را در پیش می گیرد. با این وجود مهمترین دستاورد فاشیسم شکل دادن به یک اضمحلال فرهنگی و اجتماعی در جامعه تحت سیطره اش است.

نظام فاشیستی چنان جامعه را به ورطه تباهی سوق می دهد که سرسپردگی، زبونی، دروغ، تزویر و دیگر ویژگی های ضد اجتماعی در جامعه گسترش یافته و افراد جامعه در همکاری با فاشیسم و بهرمندی و استفاده از رانت از یکدیگر سبقت می گیرند و طبقه ای از نوکیسه گانی در جامعه سر برمی آورد که ارتزاق و حتی حیات اش وابسته به نظام فاشیستی است از این رو در حفظ آن از هیچ جنایتی فروگذار نیستند. این طبقه است که حامی بی چون و چرای نظام فاشیستی و پیش برنده اهداف آن است. فارغ از الیت های نظام فاشیستی که تلاش وافری در توجیه ایدئولوژیک این نظام ها به کار می گیرند این طبقه نو کیسه در واقع مدیران میانی هستند که موتور سرکوب و تحکیم نظام فاشیستی را روشن نگاه داشته و خشونتی را شکل می دهند که پیش از این توسط الیت های نظام فاشیستی توجیه ایدئولوژیک شده اند. اینها به کار خود ایمان دارند از فکر کردن پرهیز می کنند و تنها اجرا کننده فرامینی هستند که دریافت می نمایند.خاستگاه طبقاتی این طبقه نو کیسه به حاشیه راندشدگان جامعه مدرن هستند به عبارت دقیق‏تر،گروه های وامانده دست به‏ دامان افراد مقتدر می‏شوند. با این وجود فاشیست‏ها همچنین از طبقه سرمایه‏دار و صاحبان صنایع در جهت حفاظت و مصونیت سرمایه‏هایشان حمایت می‏کند تا از این طریق از منافع این حمایت بهره مند گردند. رانت جزو ویژگی های ذاتی نظام های فاشیستی است که بسته به میزان سرسپردگی  و تلاش در پیشبرد اهداف نظام های فاشیستی به افراد و گروه های مختلف تعلق می گیرد.

آنچه نظام های فاشیستی در تحکیم قدرت خود بر جامعه تحت سیطره اش انجام می دهند سبب شکل گیری گونه ای منجلاب و اضمحلال اجتماعی است که توان مخالفت و مبارزه با قدرت اعمال شده را از شهروندان باز می ستاند و به شکل گیری جمعیتی بی تفاوت منتهی گردیده که به روزمرگی خود دلسپرده و بازخور اعمال قدرت را به زندگی اجتماعی خود تسری می دهند و اینجاست که بدل می گردند به گرگ یکدیگر و به دریدن هم مشغول، و دلخوش آنکه در قانون جنگل ضعیف محکوم به فناست. انسانیت در چنین جامعه ای به فراموشی سپرده شده و مرگ دیگری شادی آفرین است و مایه انبساط خاطر. سقوط شان انسان در چنین جامعه ای ، به شکل گیری گله ای از حیوانات رام شده منتهی گردیده که نظام فاشیستی بسان چوپان پیش برنده این گله به ورطه نابودی است. به همین علت است که در تاریخ مدرن نمی توان مثالی یافت که نظام های فاشیستی از طریق قیام های مردمی سقوط کرده باشند.

اما ایدئولوژی فاشیسم به تعبیر لینتز[1] ضد همه چیز است؛ضد مارکسیسم،ضد کمونیسم،ضد پرولتاریا،ضد لیبرالی،ضد نظام پارلمانی یهودستیز،ضد سرمایه‏داری، ضد جهان وطنی و حتی ضد عقل‏گرایی است و به تعبیر آرنت حتی ضد خود است و به‏ قول سورل،نوعی«اسطوره»است.

نظام‏های فاشیستی،حیات و استمرارشان به‏ جنگ و بحران وابسته است.در جامعه‏ای که صلح‏ حکمفرما باشد،فاشیسم جایگاهی نخواهد داشت. همانطور که موسولینی آورده است«فاشیسم،مقدم‏ بر همه،نه به اسکان یک صلح دایمی اعتقاد دارد،نه به‏ فایده آن.فقط جنگ است که تمامی توش و توان‏ آدمی را به بالاترین«کشش»می‏رساند و بر پیشانی‏ مردمانی که شجاعت رویارویی با آن را دارند،مهر شرافت و نجابت می‏زند.»

 با توجه به مباحث مطرح شده باید گفت فاشیسم با اقتدارگرایی تفاوت دارد.به عبارت‏ دقیق‏تر،فاشیسم نوع پیشرفته و مدرن نظام‏های‏ اقتدارگرا است.اگر نظام‏های اقتدارگرا شامل‏ دیکتاتوری‏های نظامی و رژیم‏های دیکتاتوری های سکولار  باشند،از دو بعد با فاشیسم متمایز می‏شود اول : تمایل شدید نظام‏های فاشیستی به کسب حمایت‏ توده‏ای.البته در نظام‏های اقتدارگرا نیز به دنبال این‏ حمایت هستند اما تاکید اساسی بر آن نیست،در صورتی‏ که فاشیسم از میان هلهله و فریاد و راهپیمایی توده ای و گله ای سر برمی‏آورد. در وهله دوم در نظام‏های‏ اقتدارگرا،تمرکز بر دولت است در صورتی که در نظام‏های فاشیستی سعی در برتری حزب یا طبقه حامی به عبارت دیگر همان نوکیسه گان است که‏ تمامی عرصه‏های عمومی و سیاسی را در اختیار دارد.

در مجموع،نظام‏های اقتدارگرا،نظام‏هایی ماقبل‏ مدرن هستند که اقتدار آنها بر جنبه‏هایی محدود و شاید به حوزه‏هایی سیاسی منجر می‏شود،ولی نظام‏های‏ فاشیستی بر کل جامعه سیطره داشته و درصدد از بین‏ بردن جامعه و دولت هستند تا جایی که«هیچ عرصه‏ حیات آدمی»خصوصی«تلقی نشود» و به‏ این دلیل است که امکان پیدایش نظام‏های فاشیستی‏ در عصر مدرن قابل طرح است.

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ http://b-sh-f.blogfa.com

سلام کمک منم ارشد برنامه ریزی میخونم ورودیم استاد گفته در مورد باغشهرها تحقیق بنویسم دنبال مقاله اینا میگردم میشه کمکم کنید؟؟؟ منم عاشق این رشته و متولد ۶۷ هستم من شمارو تو وب جدیدم لینک میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد